جدول جو
جدول جو

معنی نسبت دادن - جستجوی لغت در جدول جو

نسبت دادن
(عِصْ کَ دَ)
منسوب کردن. (یادداشت مؤلف). بستن به. اسناد:
کدو بود چاهی تهی از فروغ
به او نسبت نور دادن دروغ.
ملاطغرا.
در میکده بی پاوسریهاست، سروپا
نسبت به خود آنکس که دهد نقص تمام است.
واله (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نسبت دادن
پیوند دادن ها رفتن انتساب دادن (کسی رابکسی یا چیزی رابکسی یاچیزی رابچیزی)
فرهنگ لغت هوشیار
نسبت دادن
((~. دَ))
منسوب کردن، انتساب دادن
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
نسبت دادن
يصف
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به عربی
نسبت دادن
Ascribe, Attribution, Impute
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نسبت دادن
attribuer, attribution, imputer
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نسبت دادن
לייחס , ייחוס , להטיל את האשמה
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به عبری
نسبت دادن
منسوب کرنا , نسبت , الزام لگانا
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به اردو
نسبت دادن
อ้างถึง , การระบุ , กล่าวหา
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
نسبت دادن
kuhusisha, maelezo, kulaumu
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نسبت دادن
帯びる , 属性
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نسبت دادن
归因 , 归因于
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به چینی
نسبت دادن
귀속시키다 , 귀속 , 비난하다
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به کره ای
نسبت دادن
atfetmek, atıf, suçlamak
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نسبت دادن
mengaitkan, atribusi, menyalahkan
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نسبت دادن
নির্ধারণ করা , আরোপ , দোষারোপ করা
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
نسبت دادن
संदर्भित करना , अनुश्रय , आरोप लगाना
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به هندی
نسبت دادن
attribuire, attribuzione, imputare
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نسبت دادن
zuschreiben, Zuschreibung, anlasten
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
نسبت دادن
toeschrijven, toeschrijving, toewijzen
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
نسبت دادن
приписувати , атрибуція
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نسبت دادن
приписывать , атрибуция , обвинять
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به روسی
نسبت دادن
przypisywać, przypisanie, imputować
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
نسبت دادن
atribuir, atribución, imputar
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نسبت دادن
atribuir, atribuição, imputar
تصویری از نسبت دادن
تصویر نسبت دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غُ غُ اُ دَ)
کناره جستن و مجال و میدان به حریف واگذاشتن. مقابل نوبت گرفتن:
به تو داد یک روز نوبت پدر
سزد گر تو را نوبت آید به سر.
فردوسی.
پیر است چرخ و اختر بخت تو نوجوان
آن به که پیر نوبت خود با جوان دهد.
ظهیر (از آنندراج).
سبزه دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
بلبل ضرورت است که نوبت دهد به زاغ.
سعدی.
، مجال دادن. فرصت دادن
لغت نامه دهخدا
نسبت دادن: ... کسی اورابه قرع نسبت کرده بود: دراصفهان ادیبی بوداورا عطاش گفتندی اودرابتداخودرابتشیع نسبت کردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسمت دادن
تصویر قسمت دادن
بهره دادن
فرهنگ لغت هوشیار
فاجین دادن دستور دارویی دادن نسخه رساله یاکتابی رابکسی دادن، دستوردارویی دادن پزشک بیماررا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
بوختن رستار کردن بژنیدن رهاندن نجات بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمت دادن
تصویر نعمت دادن
شیدان دادن روزی دادن روزی رساندن بخشیدن مال و وسایل زندگی انعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبت کردن
تصویر نسبت کردن
((~. کَ دَ))
نسبت دادن، منسوب کردن، مخصوص کردن، ویژه گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنسرت دادن
تصویر کنسرت دادن
Concert
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
Rescue, Salvage
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنسرت دادن
تصویر کنسرت دادن
dar um concerto
دیکشنری فارسی به پرتغالی